امروز که دارم این مطلب رو مینویسم، خیلی هیجان زدم!!! باگنامه تازه تأسیس شده و این اولین مطلبی هست که به عنوان مقدمه داخلش مینویسم. یکمی هم استرس دارم و با خودم میگم: «اگه نتونم از پسش بر بیام چی؟ اگه نتونم اداره و مدیریتش کنم چی؟؟ اون وقت زحماتم چی میشه؟؟؟» راستش برای ساخت و راهاندازی وبسایت باگنامه خیلی زحمت کشیدم؛ تا جایی هم که میشد از خونه بیرون نزدم. اگه درست یادم باشه، حتی چهار هفته هم حموم نرفتم!!! از صبح که بیدار میشدم سرکار بودم تا آخرای شب! چون خیلی برام مهم بود که کارها هرچه سریعتر و با موفقیت پیش بره. هرجایی هم که به مشکل برمیخوردم اعصابم خطخطی میشد یه وقتهایی ناامید میشدم، بعضی مواقع هم دست از کار میکشیدم، یه روزهایی هم مثل سگ پشیمون شدم ولی خب بازم ادامه دادم چون این مسئله برام خیلی مهم بود! الانم تمام سعی و تلاشم رو میکنم که وبسایت باگنامه به ثمر برسه و تمام این زحمات بینتیجه نمونه فقط امیدوارم چند سال دیگه وقتی به خودم، این مطلب، باگنامه و شما نگاه میکنم؛ با افتخار به خودم بگم که ارزشش رو داشت همینطور امیدوارم شما مخاطبهای وبسایت باگنامه هم با حضور گرمتون بهم انرژی و انگیزهای بدین که بتونم به کارم بهتر از قبل ادامه بدم و حسابی از خجالتتون در بیام
اگه نرسه فردا، تقدیر این بوده نه دست من نیست
اگه برسه فردا، یاد و خاطرهها یاد من نیست
اگه بریزن ابرها، گریه زاری واسه حال من نیست
اگه مسیر فردا عوض شه ولی عوض نمیشم
من اینو قول میدم بهت، قول میدم بهت، قول میدم بهت...